توی اون برگه ای که زنگ آخر، سر شیمی، کل‌ش رو سیاه کردم با افکار درهم و برهم ام به امید اینکه قراره پاره شه و بره توی زباله‌ها و انقدر سفسطه کردم که نرفت نهایتا،
جمله آخرو، ساعت ۱۴:٢٧ نوشته بودم: من فقط خسته‌م. فقط می‌خوام از در کلاس برم بیرون و یه نفر بهم بگه که هیچی نیست،
و راست گفته باشه.

[ قصه‌ی بسط و فاصله. ]

[قصه‌ی هیچ و هیچ.]

[ قصه‌ی حسرت و خاطره. ]

[قصه‌ی هیچ و هیچ. ]

[ قصه‌ی فراموشی ]

[ قصه‌ی نانشستن. ]

[ قصه‌ ی سکوت طولانی. ]

فقط ,توی ,خسته‌م ,می‌خوام ,برم ,کلاس ,فقط می‌خوام ,خسته‌م فقط ,فقط خسته‌م ,می‌خوام از ,از در

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت رسمی سجاد رفیعی پمپ آب , پمپ آب خانگی , پمپ آب بی صدا وبی برای جشنواره رسانش 49484797 روبه جلو فرهنگی ادبی علمی آموزشی روانشناس بالینی کودک دانلودستان وبلاگ همسفران میرداماد عالَمِ آخرت